ما زنا خیلییییی عجیبیم ... در اصل گاهی خودمونم با اخلاق ها و رفتار هایی ک نشون میدیم از خودمون تعجب میکنیم ... گفتم دیشب دانیال یه چیزیش بووود ... واقعا هم بود ... درست وقتی که میشد باهم حرف بزنیم و بپرسم ک چیشده . از دلیلی ک خودمم نمیدونم عصبی شدم ... کاری کردم ک جالب نبود ... دوریم ... و تابحال اینقدر دور نشدیم ... بار اوله ... ی حالیم !!! اونم غرور و ی دنده ... از دستش ناراحتم ... زیااااااااد . من میفهمم حالش خوب نیست و رفتارم بیشتر گند میزنه به حالش ولی حرکاتش عجیبه ... بارها از صبح بهش گفتم ک
دوستم نداره ... کاری نکرد ... اینکه عین سابق نیست عذابم میده ... واقعا حس میکنم دوستم نداره ... خل شدم یا دیوانه؟؟؟ مردها عجیبن خیلییییی ... زیاااااااد این دوران عادت ماهانه ما خانم ها قبلش وحشی گری زیادی دارهههه ... حتی لوس شدن و میل زیاااادی به ناز کردن و محبت کردن ... خستمممم زیادددد ... به خودم قول داده بودم تو زندگی مشترکمون هیچوقت نگذارم احساس تنهایی کنم اما حالا دیشب و حتی امروز باز این احساس و کردم ... میدونم ک اگه شکاف این حس زیاد بشه آسیب جدی و جبران ناپذیری به زندگی مشترکمون وارد میشه ... دست خودم نبود ... خودش نخواست باهاش حرف بزنم .... ما زنا دوست داریم وقتی از طرف مردمون طرد میشیم بعد نازمون و زیاد بکشن ... نمیدونم دانیال نفهمید یا دوست نداشت یا حوصله اش و نداشت هرچی بود دلم میخواست میتونست ، میفهمید و این کار و میکرد ... بغض کردم ... از اینکه دلم نمیخواد بینمون فاصله بیوفته ... یه حس خطر نااااک اومده سراغم!!!! دلم برای پیله تنهااااییم تنگ شده ... خطر ناااکه نه؟؟؟؟؟!!!! خودش ک منو از این پیله دراورد میتونه منم خارج کنه از این حس!!! دلم تنه 4.روزهای عجیب غریب...
ادامه مطلبما را در سایت 4.روزهای عجیب غریب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : parvazitakhoshbakhti بازدید : 58 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 12:30